طفلی که از شهادت باباخبر نداشت جز آ رزوی دیدن روی پدر نداشت
آن طفل دراسارت جور یزیدیان تاب وتوان خوردن سیلی دگر نداشت
برپیکرضعیف خودآ ن طفل خسته جان جز جای تازیانه دشمن اثر نداشت
اومرهمی بر آبله پای خویشتن جز خار راه شام بلا بیشتر نداشت
آ ن طفل در خرابه بی فرش بالشی جزپا ره خشت وسنگ جفازیر سر نداشت
درخواب رفت وروی پدر را بخواب دید طفلی که غیر روی پدر در نظر نداشت
باشور وشوق گفت بابا خوش آمدی آ ن طفل منتظرکه بجز چشم تر نداشت
آن خسته دل برای پذیرایی پدر قوتی بغیرغصه وخون جگر نداشت
آن طفل روی دامن بابا حکایتی غیر از جفای فرقه بیدادگر نداشت
بیدار شد زخواب وپدر را ندید وگفت عمه مرا مگرپدر اکنون به بر نداشت
ای عمه جان چه شدپدرم ازچه رفت زود با خویش عزم بردن ما را مگر نداشت
ناظر.چو دیداوسر بابای خویش را
افتاد آنچنانکه سر از خاک برنداشت
اثرمحمود مرتضوی نایینی متخلص- ناظر
انجمن مددکاری حضرت رقیه خاتون اصفهان وانجمن ادبی شیدای اصفهانی
مدیر وبلاگ تسنیم